آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1742

مفرد سُعَدا

استفاده من از تنهایی اینطوریه که:

۱. کنار نهار یا شام حتماً سیر خام می‌خورم

۲. خونه رو با یه چراغ مطالعه روی میزم و یه چراغ هود روشن نگه می‌دارم بقیه رو خاموش می‌کنم

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 21:29
مفرد سُعَدا

1741

مفرد سُعَدا

حال نداشتم چای دم کنم تنهایی بخورم

لیمو امانی و هل و چندتا دونه فلفل سیاه انداختم تو قوری و با آب سرد گذاشتم در کتری در حال جوش که تو دمای زیر ۱۰۰ آروم آروم دم بکشه؛ گمونم به وقت نهار، یا همون حوالی، برسه

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:6
مفرد سُعَدا

1740

مفرد سُعَدا

تحویل ماشین آبان ماه باید باشه؛ ولی گویا بخاطر حکم باطل شدن افزایش قیمتا، تصمیم گرفتن زودتر بقیه پول رو بگیرن!

کله صبح جمعه پیامک اومده که بقیه پول ماشین رو بریزید بحساب

من هنوز با رعنا خدافذی نکردم ...

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:46
مفرد سُعَدا

1739

مفرد سُعَدا

هرای تو افکند زلازل...

البته فشم ربطی به دماوند نداره، ولی آتشفشان هم بیاد کلکسیون تجربه‌هامون تکمیل بشه :))

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 8:14
مفرد سُعَدا

1738

مفرد سُعَدا

خواهرم تلفن زده، میگه راننده اتوبوس گفته پلیس راه پیادت می‌کنم

گفتم پلیس راه ۱۰ کیلومتر بیرون شهره

گفت به هر حال شهره دیگه

گفتم نشد

تلفنو که قطع کرد زنگ زدم شرکت تعاونی، یه شکایت از راننده ثبت کردم، و گفتم غلط کرده ناموس مردمو می‌خواد وسط بیابون پیاده بکنه. نمی‌خواست بره تو شهر نباید بلیط می‌فروختید

خلاصه که اسم و مشخصات رو گرفتن و دوست دارم فردا صبح خواهرم بگه فایده نداشته تا اون تعاونی رو روی سرشون خراب کنم

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 1:55
مفرد سُعَدا

1737

مفرد سُعَدا

باز خوابم میاد و نمیتونم بخوابم

سکوت خونه کشنده س ...

جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:56
مفرد سُعَدا

1736

مفرد سُعَدا

در یک هفته پیش رو شاید مشکل غذا درست کردن نداشته باشم، ولی قطعاً به خاطر دیر غذا خوردن اذیت میشم

اینم یکی از باگای منه که از تنهایی غذا خوردن متنفرم و معده‌ام باید به درد بیاد تا سر سفره بشینم

پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 23:31
مفرد سُعَدا

1735

مفرد سُعَدا

بهش میگن گفت و گو

ولی من الان فقط بخش دومش رو لازم دارم

سر تا پا گوش باشم و بشنوم و بشنوم ...

پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:46
مفرد سُعَدا

1732

مفرد سُعَدا

متأسفانه زندگی کماکان ادامه داره؛ و خوشبختانه من، حتی اگه به ستوه بیام، آدم جا زدن نیستم

چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 12:16
مفرد سُعَدا

1731

مفرد سُعَدا

خب

خواهر محترم می‌ره ولایت

یک هفته یا کمی بیشتر، من میمونم و خودم و خود و خویش و خویشتن

سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 23:43
مفرد سُعَدا

1730

مفرد سُعَدا

سر کلاس یهو پاشد با کتاب زد تو سر دو تا از دوستاش که کنارش نشسته بودن (شوخی بود حرکتش) و من یهو وقتی این صحنه رو دیدم گفتم a negative point for you و اون یهو شوکه شد و سرشو گذاشت روی میز و بعد شروع کرد تو بغل یکی از همونایی که زده بود تو سرش، گریه کردن

خم شدم رو سرش و گفتم it's not important، don't worry اومد بالا و با لبخند و اشک گفت دست خودم نیست تیچر

داستانی شد

رفتم سر کیفم و یه دونه لواشک درآوردم دادم بهش

باز یکی دیگه از اونا که زده بود تو سرش با شوخی گفت: بیرون کلاس ازت میگیرمش

گفت عع؟ come here

گفتم حالا لواشک رو باز کن و دوستاتو نگاه کن و با لذت و آرامش شروع کن به خوردن

کلاس رفته بود رو هوا، خنده و مسخره بازی

هیچی دیگه

بخیر گذشت

بعد از کلاس از راه پله که وارد محوطه شدم و رفتم سمت در، دیدم یکی تو تاریکی داره میدوه سمتم!

رسید بهم دیدم خودشه و دستش سمتم درازه

گفتم این چیه؟

گفت تیچر لواشکه برا شما خریدم

بعد دیدم اون سه تای دیگه هم وایسادن همگی با هم دارن لواشک میخورن

حسابی هوس کرده بودن ؛)

سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 21:32
مفرد سُعَدا

1729

مفرد سُعَدا

امشب دیرتر از همیشه میرسم خونه. پدر یا مادر بچه‌هایی که سر کلاس مشکل دارن، جلسه هم نیومدن. و من این مورد رو هفته آینده توی آزمونی که بذاره از بچه‌هاشون بگیرم منظور خواهم کرد.

خوابم میاد و به شدت گرسنه م ...

دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:51
مفرد سُعَدا

1728

مفرد سُعَدا

بالاخره تونستم عکس افتابگردون رو بگیرم ...

البته اون رو اینجا منتشر نمیکنم چون اگه کسی یکم تهران رو گشته باشه خیلی راحت می‌تونه خونه مون رو توش پیدا کنه ؛)

وقتی اینطوری لبخند میزنم، یعنی اوضاع خیلی خیطه، فقط حفظ ظاهر لازمه ...

ادامه مطلب . . .
دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:43
مفرد سُعَدا

1727

مفرد سُعَدا

نه اتفاقاتی که می افته دوست دارم، نه اتفاقاتی که دوست دارم می افته

بدون شرح

ادامه مطلب . . .
یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 23:51
مفرد سُعَدا

1726

مفرد سُعَدا

«در این وضعیت، امید نه به‌عنوان نیرویی معطوف به عمل، بلکه به رؤیایی خاموش و درونی تبدیل می‌شود. ارنست بلوخ این وضعیت را با تعبیر «هنوز ناآگاه» یاد می‌کند؛ یعنی امیدی وجود دارد که از بین نرفته است، اما خصلت آن چنین است که اصطلاحاً توان ندارد: بی‌قدرت است، تعیین‌کننده نیست و ناتوان مانده است. بنابراین، به امیدی بی‌رمق تبدیل شده است.»

یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 7:0
مفرد سُعَدا

1725

مفرد سُعَدا

یه شبایی حقشون بود خیلی خوب به صبح برسن، اما در بی مزه ترین حالت ممکن گذشتن...

یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 3:29
مفرد سُعَدا

1724

مفرد سُعَدا

نمی‌دونم اینکه من هر روز از جلوی دانشکده شهرسازی رد میشم یه نشونه خوبه یا مقدمه یه شکنجه بزرگ؛ فقط می‌دونم این وسط مقصر اصلی دانشگاه آزاد هست که مصاحبه داوطلب‌های دکتراش تا ۲۵ مرداد بوده و به همین خاطر اعلام نتایج نهایی با تاخیر انجام می‌شه!

ادامه مطلب . . .
شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 16:53
مفرد سُعَدا

1723

مفرد سُعَدا

الان در همین لحظه پیچک ابی رو لازم دارم ولی با ریتم کند و یه ساز سولو ...

شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 16:22
مفرد سُعَدا

1722

مفرد سُعَدا

زندگی مجموعه بزرگی از خواستن‌ها و نتوانستم هاست

عین قمار که وسط کلی باخت، گاهی می‌بری و این باعث میشه معتادش بشی و ادامه ش بدی

شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 13:1
مفرد سُعَدا

1721

مفرد سُعَدا

اونروز سر کلاس موضوع مکالمه تلفنی و احوالپرسی و اینا شد، یکی گفت استاد تو ایام جنگ گوشی من فقط ۲ بار زنگ خورد که کسی حالمو پرسید. گفتم خب واسه من همون دو تا زنگ هم نخورد. به چند نفر هم تلفن زدم جوابمو ندادن :))

یکی از خانمهای کلاس گفت: اینطوری که نمیشه استاد.

گفتم: شده دیگه

گفت: خب سخت بنظر میرسه، شما سختتون نیست؟

جواب دادم: اینکه بگم سخته، آسونش میکنه؟! پس مهم نیست، واقعیت دقیقا همین چیزی که باید پذیرفته بشه ...

شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 12:39
مفرد سُعَدا

1720

مفرد سُعَدا

خواهرم رفته نواب، منم از عصر تا حالا اسلامشهرم!

درسته که دوتامون توی یه خونه ۸۰ متری ایم، ولی به هر حال به لطف دوستان، در حال استفاده از تله‌پورت هم هستیم همزمان و لوکیشن گوشیمون اینطوری میگه!

هشتگ: ایرانی می‌تواند

هشتگ: بر قله های علم و تکنولوژی

جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 23:29
مفرد سُعَدا

1719

مفرد سُعَدا

امروز انقدر چشمم به مانیتور بوده که دیگه نمیکشم

بدیش اینجاست که نه لپتاپ و نه مانیتور دومی که استفاده میکنم هیچکدوم 100% RGB نیستن و این خیلی توی کارای تصویری اذیتم میکنه.

نمیتونم برم سراغ استوک چون سیستم مناسب کار من، اگه استوک باشه، یعنی ازش کار کشیده شده به احتمال زیاد. ارزونترین زپیروس نویی هم که پیدا کردم 145 پولشه. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...

جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:54
مفرد سُعَدا

1718

مفرد سُعَدا

کاش یه جای مرطوب زندگی می‌کردم که هر وقت دلم میخواد کنار غذا سیر بخورم؛ الان فقط ۴شنبه شب میتونم برم سراغش که هر هفته هم یادم می‌ره!

پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:10
مفرد سُعَدا

1717

مفرد سُعَدا

متوسط، نه رو به پایین و نه رو به بالا

البته ژانری هست که خیلی کم توش فیلم ساخته میشه، ولی من خوشم میاد ازش

البته the last spark of hope هم نوشته شده عنوان این فیلم

نمره من ۵.۷ از ۱۰

پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:40
مفرد سُعَدا

1716

مفرد سُعَدا

صبح میخواستم کار کنم که برق رفت

و وقتی اومد که من باید حاضر می‌شدم برم سر کلاس

بیشتر از نیم ساعت منتظر اسنپ بودم

کلاس اول فقط دو نفر اومدن و کلاس دومم یک نفره بود که باز برق قطع شد

الانم باید صبر کنم تا ساعت ۶ اگه برق باشه کلاس آخر رو برگزار کنم و برگردم خونه

خسته نیستم

کلافه م

چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 15:42
مفرد سُعَدا

1715

مفرد سُعَدا

اولین کاری که وقت رسیدن به ایستگاه مقصد کردم چی بود؟

همیشه سوار واگنی میشم که موقع پیاده شدن، روبروی پله برقی خروجی هست و خیلی زود و قبل از پیاده شدن بقیه مسافرا، راهمو میگیرم و میرم.

ولی امروز نه

جلوی خروجی پیاده شدم

اما دنبال صندلی گشتم و نشستم

دلم نمیخواست اینبار جلوی جمعیت باشم ...

سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:54
مفرد سُعَدا

1714

مفرد سُعَدا

معمولا این کار رو انجام میدم

خیلی وقتا به اشتراک نمیذارمش

ولی تحلیل روانشناسی پست قبل رو میذارم ادامه مطلب که برای خودم بمونه و شاید برای کس دیگه ای هم جنبه یادگیری و آموزشی و تجربی داشته باشه

بخشهایی از این تحلیل برای خودم جالب هست و بخش های هم بنظرم جای بحث و خدشه داره

به هر حال طولانیه و از حوصله کسی که نگاه علمی نداره ممکنه خارج باشه؛ پس میتونید بیخیال خوندن همه ش بشید. ولی کاری هست که من گاهی با یادداشتهام انجام میدم به کمک هوش مصنوعی تا بهتر خودم رو کند و کاو کرده باشم

ادامه مطلب . . .
سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 1:19
مفرد سُعَدا

1713

مفرد سُعَدا

دنیاهای موازی همیشه فانتزی و قشنگ نیستن!

مثلا من گاهی خودمو یه کارتن خواب میبینم که فقط چون می‌دونه اونقدرا پول نداره که همیشه جنس بخره، معتاد نشده. بجاش هرچی گیرش میاد جمع می‌کنه تا بتونه هفته ای یکبار نزدیک میدون راه آهن بره حموم که بوی گند نده. بعدشم لباساشو که شسته، تا شب توی نایلون توی ساک ورزشی ای که چند وقت پیش از کنار سطل زباله برداشته و خالیش کرده نگه میداره تا آخر شب، روی نرده‌های پل عابر پیاده ای که گوشه ش می‌خوابه پهن کنه که تا صبح خشک بشه.

ولی من اونجا هم صدقه قبول نمیکنم. صبح تا شب ته سیگار جمع میکنم و میدم به دفتر یه ان‌جی‌او مبارزه با دخانیات و بجاش روزی یه وعده غذای گرم و هفته ای ۱۵۰ تومن پول میگیرم.

پنجاه تومنشو میذارم برای نمره، صد تومنشم گلبرگ پر پر شده‌ی رز میخرم و هر صبح میریزم تو کوچه‌ای که یه زمانی تو ازش رد میشدی و خیلی وقته که آخرین خونه‌-باغ قدیمیش رو خراب کردن و بجاش آپارتمان ساختن

ولی پشت سرم میگن فلانی دیوونه شد و زندگی رو ول کرد و خیلی ساله که همه ازش بی‌خبرن ...

سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:34
مفرد سُعَدا

1712

مفرد سُعَدا

من خودمو توضیح نمیدم؛ از کسی هم توضیح نمی‌خوام. آدما کشف میشن و اجازه میدن که کشفشون کنن. همین

دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 23:59
مفرد سُعَدا

1711

مفرد سُعَدا

یه زمانی توی نیم کره جنوبی سیاره زندگی میکنم و شب تولد لعنتیم بجای له‌له زدن از گرما، زیر دونه های برفی که داره می‌باره دراز می‌کشم و آسمون رو تماشا می‌کنم

تجربه شو توی زمستون دارم

اما برف تابستون چیزیه که لازمش دارم

دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 21:46
مفرد سُعَدا

1710

مفرد سُعَدا

همیشه حداقل مترو خنک بود، امروز حتی این گزینه هم غیرفعال شده

دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:46
مفرد سُعَدا

1708

مفرد سُعَدا

یکی هم بود، قبل کرونا که کارای من اوکی شده بود میگفت من ۲ بار کانادا ریجکت شدم و دیگه نمیتونم درخواست ویزا بدم، بیا و منو عقد کن که بتونم پیوست با تو بگیرم و بیام.

گذشت

کرونا اومد

همه چی رفت رو هوا

بعد کرونا هم باز همه مسیرا به نشدن ختم شد

و چند روز پیش تصادفی دیدم پروفایلشو توی موزه لوور کنار دیواره‌های تخت جمشید گذاشته

یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:26
مفرد سُعَدا

1707

مفرد سُعَدا

یکی از شاگردا پرسید:

What's your favourite flower?

یکمی فکر کردم ... و دیدم تا حالا هیچ کسی این سوالو ازم نپرسیده و شاید به همین خاطره که هیچ جوابی براش ندارم ...

افتابگردونای جلوی ساختمونمون ترکیده و داغون شدن؛ دیگه به درد عکس نمیخورن

شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:10
مفرد سُعَدا

1706

مفرد سُعَدا

این داستان در مورد یک موجود تمام شده ست ...

(اعتراف نامه خصوصی)

ادامه مطلب . . .
شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 12:34
مفرد سُعَدا

1705

مفرد سُعَدا

دیشب کش اومده و به امروز رسیده ... و این خیلی بده ...

شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:37
مفرد سُعَدا

1704

مفرد سُعَدا

چیزی که زیاده، ناگفتنی ...

جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:34
مفرد سُعَدا

1703

مفرد سُعَدا

دیروز دیکته گفتم

یکی از شاگردا

مثل ابر بهار شروع کرد گریه کردن

بی صدا

شالشو انداخته بود رو صورتش اشک میریخت

۱۰ سالشه

تصحیح برگه املا رو دادم به خودشون

میخواستم ببینم چقدر صادقن

خیلیا برگه شون رو دستکاری کردن

این هیچی دست نبرد تو برگه ش که نمره ش بهتر بشه

چهارشنبه مادر یا پدرشو می‌بینم

و قطعا بخاطر بچه ای که تربیت کردن بهشون تبریک میگم

این روزا سوژه برای دلخوشی زیاد نیست، ولی من میتونم وجود همچین آدمایی رو به عنوان بهونه برای بغض و لبخند ثبت کنم

جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:50
مفرد سُعَدا

1702

مفرد سُعَدا

یه مستند دارم میبینم در مورد پرش سقوط آزاد و مثل چندین سال اخیر، مجددا رفتم هزینه شو چک کردم. یادمه اولین بار دوره کرونا دلم میخواست تجربه ش کنم و اون زمان قیمت یک پرش ۳ میلیون بود، بعد شد ۸ میلیون، بعد شد ۱۴ میلیون، پارسال ۲۵ میلیون بود و امسال دیدم نوشته ۸۵ میلیون!

حالا هزینه همین کار توی دنیا چنده؟ بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار! تازه اونجا با تجهیزات کامل تر، به روزتر، و ایمن تر انجام میشه.

همین دیگه. ما هیچ ما نگاه. و آرزوهایی که هر روز دور و دورتر میشن ...

پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 21:34
مفرد سُعَدا

1701

مفرد سُعَدا

... و لعنت به شب

پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:38
مفرد سُعَدا

1700

مفرد سُعَدا

چقدر بده که حتی یادم نمیاد آخرین باری که یک برگ یا گل رو وسط کاغذهای یک کتاب خشک کردم که تا همیشه برام بمونه کی بود ...

چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:39
مفرد سُعَدا

1698

مفرد سُعَدا

علی‌رغم اینکه حدس زدن نتیجه مصاحبه کار سختی نیست ولی ترجیح میدم زودتر اعلام بشه. اعصابم نمی‌کشه هی یادش می‌افتم!

چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:15
مفرد سُعَدا

1697

مفرد سُعَدا

تعطیلی برای کسی که آخر ماه، بدون در نظر گرفتن بهره‌وری، درآمد داره خیلی جذابه؛ ولی واسه منی که با یک روز تعطیل شدن، کل برنامه‌ریزی زندگیم دچار اختلال میشه، مزخرفه!

سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:27
مفرد سُعَدا

1696

مفرد سُعَدا

یه یادداشت در مورد گلای آفتاب گردون نوشتم

ولی هی یادم میره کادری که براش در نظر دارم رو عکاسی کنم

آخرش میترسم انقد یادم بره که گلای آفتابگردون جلوی ساختمون رو از ساقه جدا کرده باشن ...

یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:9
مفرد سُعَدا

1694

مفرد سُعَدا

صدای اذان بلند شد.

نه سرم آروم گرفت، نه خوابم برد.

این هفته رو خدا بخیر کنه با این حجم کم خوابی ...

شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 3:38
مفرد سُعَدا

1693

مفرد سُعَدا

آخرین باری که بی دلیل سر درد داشتم (بجز امشب) یادم نیست. فقط می‌دونم الان بعد از مدتها دارم تجربه ش میکنم...

شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:53
مفرد سُعَدا

1692

مفرد سُعَدا

من پشت حرفام قایم میشم تا حرفایی که ته ذهنم انبار شده و اذیتم می‌کنه به زبون نیارم

و این خیلی سخته

گاهی وقتا حس میکنم نیاز دارم یه بازجوی حرفه ای بشینه جلوم و اونقدر حرف بزنه باهام که دیگه نتونم چیزی رو پنهان کنم ...

شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:32
مفرد سُعَدا

1691

مفرد سُعَدا

تو به من خندیدی

و نمی‌دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیده‌ام ...

جمعه ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 14:37
مفرد سُعَدا

1690

مفرد سُعَدا

تو نیستی و من تلاش میکنم اونقدر سرم رو شلوغ کنم که یادم بره؛ اما زهی خیال باطل...

جمعه ۱۰ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:23
مفرد سُعَدا

1688

مفرد سُعَدا

گوشیم شروع کرد اذان گفتن، یکی از شاگردا پرسید این چیه، یکی دیگه گفت داره اذون میگه، سومی گفت استاد از شما بعیده

چی بگم

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:57
مفرد سُعَدا

1687

مفرد سُعَدا

از الان استرس فروش ماشین و تکمیل وجه رو دارم. با وجودی که دوستم گفت ماشین رو بدون چونه و با هر قیمتی که بگم خریداره، ولی بازم نگران بازارم. به هر حال اون به انصاف من اعتماد داره، ولی اگه قیمتا نوسان داشته باشه، صعود یا نزول هر دوش آزاد دهنده می‌تونه باشه ...

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 12:34
مفرد سُعَدا

1686

مفرد سُعَدا

پشتیبانی نمایشگاه کتاب برای بار شونصدم تلفن زده و میپرسه ناشر براتون CD کتاب رو ارسال کرد؟ و هنوز جوابی که میگیره «نه» هست

گمونم کل سیستم پشتیبانی کاراشون رو تموم کردن و فقط مشکل من مونده که دیگه یک روز در میون تلفن میزنن و پیگیری [بی‌حاصل] میکنن

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:48
مفرد سُعَدا

1685

مفرد سُعَدا

آدم الکلی قابل تحمل تر از آدم دودیه

آدم الکلی قابل تحمل تر از آدم دودیه

آدم الکلی قابل تحمل تر از آدم دودیه

هر چند که نمی‌خوام هیچ‌کدومشون تو زندگیم باشه

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:46
مفرد سُعَدا

1684

مفرد سُعَدا

رو هیشکی نباید حساب کرد!

آدم اسیر کسایی میشیه که قدرت نه نگفتن ندارن، اول به شما نظر واقعیشونو نمیگن، و بعد دنبال بهونه برای جا زدنن.

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:40
مفرد سُعَدا

1683

مفرد سُعَدا

دیروز تایم اول که ساعت نبود و کلاس تشکیل نشد، خدا بخیر کنه هماهنگ کردن جبرانیشو

تایم دوم یکی از اولیا اومده میگه ببخشید کلاستون خیلی گرمه دخترم جلسه قبل وقتی کلاس تموم شده کارش رسیده به بیمارستان

گفتم خانم کلاس گرمی که من معلم کاری نمی‌تونم بکنم، منم گرمامه، تازه بچه‌ها نشستن من باید هی اینور اونور کنم و حرف بزنم و فعالیت کنم، به آموزشگاه انتقال دادم مشکل گرما رو، ولی فعلاً کلاس خالی با تایم ما وجود نداره که بتونیم جامونو عوض کنیم. نهایتاً تنها کاری که ازم برمیاد اینه که به دخترتون بگم نزدیک در بشین که یه ذره هوا بهت بخوره

دیگه چیکار کنم

چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 8:7
مفرد سُعَدا

1682

مفرد سُعَدا

می‌خواستم به خاطر مشکلاتی که ایجاد می‌کنن توی اجرای قرارداد کلاً بزنم زیرش، این تصمیم رو امروز عصر گرفته بودم باز، ولی حسابی روش فکر کردم

جدا از بحث مالیش که پروژه خوبی هست برای من، از جا زدن خوشم نمیاد

در نتیجه با هر سختی و گرفتاری که باشه من این کارو به آخر می‌رسونم

گور پدر هر کسی که نمی‌خواد کار بکنه و هر کسی که می‌خواد از زیر کار در بره و هر کسی که تو این مملکت پشت یه میز نشسته و فکر می‌کنه خدای عالمه

سه شنبه ۷ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 1:0
مفرد سُعَدا

1681

مفرد سُعَدا

خب

رابط بانک گفت معاون جدید گفته از ترم بعد کلاس زبان تعطیله و هرکسی میخواد بره کلاس، خودش بره...

باید به فکر کلاس جدید باشم. حیف شد ...

دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 17:8
مفرد سُعَدا

1680

مفرد سُعَدا

از قطار پیاده شدم و از رسوب خستگی نشستم روی یکی از صندلی‌های سکو

قطار رفت

قطار سکوی مقابل اومد

قطار سکوی مقابل رفت

دخترکی که معلوم بود از قطاری که من توش بودم پیاده شده، آروم آروم اومد و از جلوم رد شد و رفت سمت خروجی

سخت راه می‌رفت

شاید حدود ۱۶۰ قدش بود و احتمالا بالای ۱۰۰ وزنش

مشخص بود که هم بخاطر شرایط فیزیکیش داره اذیت میشه، هم نگاهش رو خیره به انتهای سکو دوخته که از چشم آدمای توی مسیر خودش رو دور نگه داره

بهش خیره نبودم

فقط یه لحظه بود

اما

دلم براش سوخت

پی‌نوشت: منو باش که از صبح میخواستم در مورد افتابگردونای حیاطمون بنویسم ...

دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 8:57
مفرد سُعَدا

1679

مفرد سُعَدا

قصه اینه که تنهایی همیشه یه برگ برنده رو می‌کنه که نشون بده چقدر زورش بیشتر از آدمیزاده...

بدون شرح اضافه!

دوشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 1:30
مفرد سُعَدا

1677

مفرد سُعَدا

این فیلم ارزش دیدن داره

نظر من؟ ۸.۲ از ۱۰

Out of my mind (2024)

پی‌نوشت: نسخه فارسی به اسم دنیای ملودی دوبله شده

جمعه ۳ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:2
مفرد سُعَدا

1676

مفرد سُعَدا

بالاخره بعد از پیکاسو و جنگ، در موزه دوباره باز شد ...

بخش اصلی: موزه هنرهای معاصر

بخش دوم: خانه هنرمندان ایران

پنجشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:17