آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

384

مفرد سُعَدا

دلم تئاتر میخواد. یه کار سورئال که مغرمو بخار کنه و آخرش از ته دل کف بزنم برا عواملش. بعدش هم تا چند روز هر وقت بیکار میشم یادم به صحنه ها و دیالوگاش بیفته. هرچند فکر میکنم کارای خوب هم بشه توی لیست اجراهای جشنواره پیدا کرد اما اونا یه آزمون و خطای وقت گیر نیاز داره ...

پ.ن. اصن الآن همه چی و هرچی؛ ولی من چرا انقد خسته م ...

ادامه مطلب . . .
شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ،ساعت 22:37
مفرد سُعَدا

376

مفرد سُعَدا

اینم بگم و برم

دارم دنیا رو زیر و رو میکنم که یه چیز حال خوب کن ببینم و دست کم برای امروز حرکت خون رو توی رگام حس کنم

اما انگار من اونی نیستم که باید پیداش کنم، اونی ام که باید منتظر اومدنش باشم...

ادامه مطلب . . .
جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱ ،ساعت 7:51
مفرد سُعَدا

374

مفرد سُعَدا

یکی از سختیای زندگی وقتی پیش میاد که به چیزی فکر میکنی، اما نمیدونی میشه بدستش بیاری یا نه، اگه بدستش آوردی برات خوبه یا نه، و اگه بدستش نیاوردی حسرتش باهات میمونه یا نه.

زندگی خیلی می‌تونه سخت بشه وقتی مستقیم تو چشماش نگاه کنی ...

ادامه مطلب . . .
پنجشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۱ ،ساعت 23:37
مفرد سُعَدا

356

مفرد سُعَدا

خوبیش اینه که وکبا تموم شد؛ صبح رو میذارم برای گرامر و توی مسیر هم مرور لغتا و توی پیاده روی آخر مسیر هم سیکس مینیت گرمر با یکی از همون موضوعات که شاید برام چالشی تره

ببینیم چی میشه ...

ادامه مطلب . . .
سه شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱ ،ساعت 22:26
مفرد سُعَدا

342

مفرد سُعَدا

و آنگاه مادر عزیزتر از جانم، با باز کردن هدیه‌ای که طی فرایندی پلیسی، توسط خان‌داداش و از ولایت، برایشان ارسال شده است، ذوق و بغض می‌نماید

ادامه مطلب . . .
یکشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۱ ،ساعت 14:54