آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1001

مفرد سُعَدا

من آدم سالمی ام

آدم خوبی ام

آدم دروغگویی نیستم

آدم بیمعرفتی نیستم

آدم بی اخلاقی نیستم

آدم خیانت‌کاری نیستم


یکم تنبلم، تنبل که نمیشه گفت، شاید بهتره بگم یکم سرخورده م و این باعث میشه تلاش کمی بکنم برای ساختن زندگیم


میتونم کلی این حرفا رو ادامه بدم

ولی

ولی الان همون سرخوردگیه بهم میگه خب که چی؟ واسه چی داری اینا رو میگی؟


الان فقط دلم میخواد بگم

در ۳۶ سالگی

باورم نمیشه واقعا ۳۶ سالمه

برای منی که یه زمانی انگار همین دیشب بود که برای ۲۲ سال آینده زندگیم برنامه ریزی و هدف‌گذاری کردم

و الان فقط ۴ سال مونده به اون ۴۰ سالگی ای که فکر میکردم به هرچی میخواستم رسیدم و زمان کناره گیری کردن از جنگیدن و ساختن شده و فقط در آرامش خودمو بازنشسته میکنم و از زندگی فقط لذت میبرم


من فکر میکنم قرار نیست زندگی ای ساخته بشه


قطعا کم نمیارم

قطعا متوقف نمیشم

اما یه چیزایی، تو آینده ی من، که نمی‌دونم چند وقت دیگه قراره کش بیاد، وجود ندارن

و قطعا مهم ترینش زندگی و آرامش و کسایی هست که دلم براشون بتپه و خانواده ای باشن که تونستم برای خودم بسازم

طولانی شد

نمی‌دونم حتی خوانا و بدون ایراد نوشتم یا فقط ذهنمو خالی کردم

به هر حال

از همراهیتون با این آدم کند که به قول بابام رفتارش مثل کسیه که قراره 1000 سال عمر کنه ممنونم

همگی رو به خدای بزرگ میسپرم

و امیدوارم خواسته دلتون، همون چیزی باشه که خیر و صلاحتونه، و به موقع و تا وقتی که اتفاق افتادنش مزه دهنتون رو شیرین میکنه، میرسه


پینوشت1: کامنتای این پست رو تا آخر شهریور چک میکنم و جواب میدم. اما بعدش دیگه شرمندم ...

پینوشت2: حالا که تموم شده کلی حرف دیگه با مخاطب عمومی یا خصوصی داره از آبشار ذهنم میریزه ...

پینوشت3: یه چیزی بگم؟ اگه دور و برتون آدمی مثل من بود که اوضاع خوبی نداشت اما تو رفتار و کلامش چیزی پیدا نبود، یکم دلگرمش کنید ...

پینوشت4: من 17 ساله که وبلاک مینویسم، اما اعتراف میکنم وبلاگ "آبگوشت بُزباش" تنها آبگوشت دنیا بود که واقعا خیلی دوسش داشتم ...

ادامه مطلب . . .
سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 22:24
مفرد سُعَدا

1000

مفرد سُعَدا

اینکه از شهریور بدم میاد، دو تا دلیل خیلی مهم می‌تونه داشته باشه:

اول این سرخی پر از حزن غروباشه که هر روزش رو جمعه می‌کنه

دوم بادهای کشنده ی پاییزیشه که تهدید زردی و مرگ برای هر جنبنده ای حساب میشه

ادامه مطلب . . .
سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 17:58
مفرد سُعَدا

999

مفرد سُعَدا

اگه یخی که میندازی توی اسپرسو، شفاف باشه، با زاویه مایل که بهش نگاه کنی عین سوسک میشه!

تا کشف بعد ... :))

سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 12:40
مفرد سُعَدا

998

مفرد سُعَدا

برای تکمیل پروفایل یه کادر داشت با عنوان «درباره:»

نوشتم:

فعلاً «باره» خاصی ندارم که «در»ش رو بنویسم!

دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 22:37
مفرد سُعَدا

997

مفرد سُعَدا

میگه یکم ناخوش احوال بوده، رفته دکتر و اسکن و این حرفا، دکتر هم بهش گفته خیلی دیر اومده و احتمالا چند روزی بیشتر زنده نیست!

وقتی برگشته خونه، قبل از اینکه اون بیماری تا چند روز دیگه زندگیشو تموم کنه، خودش سکته کرده و همه چی تموم شده ...

زندگی همین قدر یهوییه، شاید درست همون لحظه که انتظارشو نداریم ...

وقتی داشت این ماجرا رو تعریف میکرد کمتر، اما غم و خستگی داشت تو چهره ش موج میزد؛ چقدر بده آدم پیر شدن عزیزاش و از پا افتادنشون رو ببینه و حتی ته ته دلش ندونه از خدا میخواد امر حقشون برسه، یا بذاره زنده باشن و با همین سختی ادامه بدن ...

دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 14:19
مفرد سُعَدا

995

مفرد سُعَدا

چند هفته بعد از اینکه بابام فوت کرد، از اعماق وجودم فهمیدم زندگی خوبی داشته؛ سختی کشید خیلی، اما برگ برنده زندگیش، مامانم بوده

صادقانه بخوابم بگم: اون روز که اینو فهمیدم بهش حسودیم شد ...

دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 1:29
مفرد سُعَدا

994

مفرد سُعَدا

دوست داشتم توی این وبلاگ، عنوان هر پست با شماره واقعیش یکی باشه؛ ولی خب، چون امشب ۱۰۰۱ رو نوشتم، ترتیب بهم خورد. روز آخر باید درستش کنم ...

دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 1:12
مفرد سُعَدا

993

مفرد سُعَدا

... اونشب تا صبح اشک ریختم و دلم میخواست فردا که از خواب بیدار شدم دیگه نه بتونم ببینم و نه بتونم حرف بزنم

هرگز ماجرای اون شب رو نه جایی گفته بودم و نه جایی نوشته بودم؛ ولی بعد از ۱۶ سال حقش بود یه گوشه ثبتش کنم...

دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 1:6
مفرد سُعَدا

989

مفرد سُعَدا

میدونی دلم چی میخواد؟

از خستگی خوابم برده باشه و یکی بی سر و صدا پاشه پرده رو به اندازه ای جلوی پنجره بکشه که نور رو صورتم نباشه؛ پلکام بسته ن، اما میبینم که اخمم با سایه ای که رو چشمم می افته باز میشه ...

خیلی وقته تو آفتاب دراز نکشیدم؛ ولی قدیما یادمه که اقام زیاد این کارو میکرد ...

یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 0:40
مفرد سُعَدا

988

مفرد سُعَدا

چرا از تلفن زدن به داداشم دوری میکنم؟

چون یادم می افته به اون صبحی که خواب بود و تلفن زدم و بیدارش کردم و با هق هق بهش گفتم بیا بیمارستان آقام مرد ...

شبایی که خوابم نمیبره ...

یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 0:32
مفرد سُعَدا

987

مفرد سُعَدا

طرف داشت وسط جنگلای استوایی راه باز میکرد که رد بشه از یه آبگیر پر تمساح، زیر ناخناش پر از لجن و گِل شده بود؛ مامانم با لهجه خودمون و لحن خودش گفت: وای ناخناش گال بسته!

خب این اصطلاحیه که توی روستای مادری من برای کثیفیِ خیلی زیاد استفاده میشه.

و من در همون حین که داشتم پنیر و خرما رو از یخچال برمیداشتم به خواهرم گفتم: تا یادمون نرفته سرچ کن ببینیم گال چیه ...

و نتیجه چی بود؟ سرگین گوسپند که به پشمهای اطراف دنبه چسبیده و خشک شده باشد!

البته گال یه نوع کَنه میکروسکوپی هم هست که باعث بیماری شدید پوستی میشه، ولی با مصدر ِ «گرفتن» و «مبتلا شدن» بکار برده میشه.

جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 22:31
مفرد سُعَدا

986

مفرد سُعَدا

واقعاً کاش یه روز فرصت داشتن همچین سبک زندگی ای رو داشته باشم ...

جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 11:25
مفرد سُعَدا

984

مفرد سُعَدا

حتماً مشکل از منه که درک نمیکنم چرا کسی ۵شنبه صبح احتمالاً یک کیلو پیاز خورده و بعدش مستقیم اومده مترو سوار شده!

کاش روم میشد آدامس میدادم بهش بخوره خفه‌مون کرد!

پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 11:51
مفرد سُعَدا

982

مفرد سُعَدا

واقعا از عمق وجودم احساس غربت میکنم وقتی توی جمعای اینطوری قرار می‌گیرم؛ این باعث میشه دنبال خیلی از کارایی که دوست دارم انجام بدم نرم. بعضیا ظاهراً طرفدار آزادی بیان و عقیده هستن، اما وقتی کسی که حتی بیانی هم در مورد عقایدش نمی‌خواد داشته باشه، کنارشون قرار بگیره، طوری واکنش نشون میدن که به وضوح باعث آزار فرد میشن!

ادامه مطلب . . .
چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 13:43
مفرد سُعَدا

980

مفرد سُعَدا

خب!

باید بگم واقعاً اگه پایه گیر بیارم، تا وقتی این نمایش [پست قبل] داره اجرا میشه، حاضرم چند بار دیگه برم ببینمش ...

از اون کارا بود که دلم میخواست توی جشنواره یا یه جای مشابه اجرا میشد و بعدش جلسه نقد و بررسی داشت که بشینم و بشنوم و شاید یه چیزایی هم بگم ...

سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 19:48
مفرد سُعَدا

979

مفرد سُعَدا

بریم ببینیم این بار ماجرا از چه قراره ...

بله! حقیقت اینه که من دارم فرار میکنم از مرور کردن دور و نزدیک. بی انصافیه اگه بگم هر وقت حالم خوبه، یه اتفاق ظاهراً خوب میاد و باطناً خرابش می‌کنه. ولی خب. زندگیه دیگه. شاید یه روزی، یه جای دیگه، یه غریبه از کنار آدم رد بشه که ...

ادامه مطلب . . .
دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 15:17
مفرد سُعَدا

977

مفرد سُعَدا

این لیست دوستان یکی از وبلاگامه که بیشتر از 12 سال توش نوشتم!

دو ردیف آخر وبلاگایی هستن که بیشتر از 365 روز از آخرین آپدیتشون گذشته؛ در واقع یکیشون 3 ساله آپدیت نشده و یکی دیگه پارسال بعد از چند سال غیبت آپدیت شد که محتوای پستش هم فوت فرزند صاحب وبلاگ بود ...

دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 11:39
مفرد سُعَدا

976

مفرد سُعَدا

تقریبا بدون موبایل بودم امروز

معمولاً تا برسم مترو گوشی تو کیفمه و وقتی میرم روی پله برقی ِ ایستگاه گوشی رو از کیفم در میارم

و خب

وقتی امروز خواستم اینکار رو بکنم دیدم گوشیم نیست و طبیعتاً باید خونه جا گذاشته باشمش

خلاصه که تا حدود ساعت ۱۰ شب که برسم خونه، گوشی نداشتم

ولی خب حسن کیف من اینه که همیشه توش کتاب هست و توی این مسیرای طولانی وقتم تلف نمیشه

خلاصه که آره

بقیه ش هم بره ادامه شخصی...

ادامه مطلب . . .
شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 23:13
مفرد سُعَدا

975

مفرد سُعَدا

صبح که از خواب بیدار شدم، زمان و مکان رو گم کرده بودم؛ مسخره س اما الان که فکرشو میکنم، میگم کاش به یادشون نمی‌آوردم ...

شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 7:1
مفرد سُعَدا

974

مفرد سُعَدا

میام بهتر بشم، یادم می‌افته پروژه رو انجام ندادم؛ می‌خوام برم سر پروژه، عذاب وجدان می‌گیرم که وقت تنگه و کاری که اولویت داره نمیکنم!

شماره پستا که اشتباه میشه ذهنم بهم میریزه؛ یک هم نمیاد بهم بگه که عاغا شماره پست و عنوان پست مطابقت نداره و ببین کجا اشتباه کردی!

جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 12:14
مفرد سُعَدا

973

مفرد سُعَدا

میام بهتر بشم، یادم می‌افته پروژه رو انجام ندادم؛ می‌خوام برم سر پروژه، عذاب وجدان می‌گیرم که وقت تنگه و کاری که اولویت داره نمیکنم!

جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 12:8
مفرد سُعَدا

972

مفرد سُعَدا

تکراری ام

حتی از نظر نق

یا از نظر فکر و نگاه و حرفایی که با خودم میزنم یا حتی نمیزنم

لوپ کلافه کننده و مزخرفیه

پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 19:51
مفرد سُعَدا

971

مفرد سُعَدا

دوستمون زیادی خودمونی شده؛ بهش میگم پهلوون!

توانایی کشتن ندارم، ولی به شدت عصبانی ام، به شدت خسته م، و به شدت می‌خوام فرار کنم از خودم...

پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 19:40
مفرد سُعَدا

970

مفرد سُعَدا

شغل مورد علاقه مو در پیرسالگی پیدا کردم: مشاورِ آینده نگر

و یه مشت دارو و این صوبتا که بتونم در برابر آلودگی مس(!) در برابر سیستم هواساز مرکزی شهرک مقاوم بشم و کمتر دیوونه بشم!

دکتر خنده ش گرفته میگه حالا که مسه، ولی کاش طلا بود 🤣

چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 16:58
مفرد سُعَدا

969

مفرد سُعَدا

شب زود خوابیدن و صبح زود بیدار شدن مکمل همدیگه ن؛ برای برنده شدن باید کامل بود ...

ادامه مطلب . . .
چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 8:18
مفرد سُعَدا

968

مفرد سُعَدا

واقعا صبح یه چیز دیگه ست! به راحتی 2/3 وقت مفیدم قبل از ظهر که تنها هستم میگذره؛ البته امروز بهتر از همه روزای چند وقت اخیر بود بی شک. امیدوارم این حرکت رو به جلو باشه ...

ادامه مطلب . . .
دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 22:45
مفرد سُعَدا

967

مفرد سُعَدا

باورش سخته ولی باز آیلتس رو کنسل کردن :/

یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 17:42
مفرد سُعَدا

965

مفرد سُعَدا

خوب نبود، خیلی خیلی خوب بود ...

به نظرم آدمای در شرف 30 سالگی، یا بالاتر، خوبه که این سریال رو ببینن

سنای پایین تر احتمالا خیلی درکش نمیکنن

Tear Along the Dotted Line
Tear Along the Dotted Line - 2021

یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 13:48
مفرد سُعَدا

964

مفرد سُعَدا

به پسره میگم آخه با این قیمتا واقعا نمیشه چیز درست خرید؛ با خنده و شوخی به کیبورد خراب توی دستم اشاره میکنه و میگه: دیگه قدر اینو ندونستی، حالا سزاواری به این عذاب تن بدی ...

شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 13:47
مفرد سُعَدا

963

مفرد سُعَدا

باید به وقت ونکوور بخوابم ... نهایتش هم به وقت میلان یا برلین بیدار شم و برم دنبال زندگی. فعلا فقط میدونم بعد از شونصد ساعت بالاخره خواب اومده تو چشمم ...

شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 6:4
مفرد سُعَدا

962

مفرد سُعَدا

داشت از روزای سختی که این ۶ ماه گذرونده میگفت، گفتم می‌دونی؟ حالا نه در حد مهاجرت به یه قاره دیگه که نه روز و شبش مث اینجاست و نه فصل و آب و هواش، ولی من ۲ بار این چالش حس بی پشت و پناه بودن و بی کسی رو داشتم (حالا بهش نگفتم که کلا من تو تهرون مثل همین الانِ اون زندگی میکنم تقریباً)

یهو یاد ترم یک که دانشجوی کرمان بودم افتادم

اون زمان عادت داشتم همیشه یه مقدار پول نقد یه جای کیفم جاساز داشته باشم. یه بار زد و کارت عابربانکم سوخت. حتی هنوز مثل الان نبود، فقط توی شعبه ای که حساب بانکی داشتی می‌تونستی درخواست کارت بدی! این شد که من بودم و ۱۰ هزار تومن پول و حدود ۱ ماه تا شروع فرجه‌ها ...

[طولانی میشه؛ میبرم ادامه مطلب]

ادامه مطلب . . .
شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 2:16
مفرد سُعَدا

961

مفرد سُعَدا

با اینکه از شب بیرون از خونه بودن متنفرم، دوست داشتم الان بودی و من بدون اینکه کسی رو از خواب بیدار کنم، سویچ رو بردارم و بیام دنبالت و تا صبح تو خیابونا بچرخیم و دم صبح بریم بام تهران و طلوع رو تماشا کنیم و بعد برگردیم خونه و بخوابیم ...

هرچند باید تا تصویب شدن تعطیلی شنبه ها به جای پنجشنبه ها صبر کنیم؛ ولی خب شاید اون موقع وجود داشته باشه همچین کسی و همچین شبی هر دومون خلوتی و سکوت و تاریک و روشن خیابونا رو لازم داشته باشیم ...

ولی تا اون موقع وقت داریم پلی لیست همچین شب طولانی ای رو آماده کنیم ...

شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 0:36
مفرد سُعَدا

960

مفرد سُعَدا

تصادفی به مصاحبه دیدم توی یه سایتی، گفتم این یارو همسفر ما بود فلان جا. خواهرم دراومده میگه از ریاست‌جمهوری تا وزارت خونه ها و شهرداری و استانداری رفیق و آشنا داری، خودت نشستی میگی آیلتس باز شد، ایلتس بسته شد.

همینا دیگه

جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 11:41
مفرد سُعَدا

959

مفرد سُعَدا

خب

کیبورد درست نشد؛ حالا نمی‌دونم قطعه خاصی داره که گیر نمیاد یا چی، فقط تلفن زدن گفتن درست نمیشه

همینا دیگه و بعله

پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲ ،ساعت 11:55