آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1682

مفرد سُعَدا

من و خواهرم نمی‌خوایم بریم از تهران، مامانم از بس داداشم زنگ میزنه میگه بیاید، هی میگه بریم.

داداشم نشسته پای اینترفلان رو اعصاب ما راه میره. هی تلفن پشت تلفن.

دیوونه م کرد. من نمی‌ترسم. من از مردن فرار نمی‌کنم. اینجا خونه‌ی منه؛ چرا باید بذارمش و برم؟ چون یه آدمی اونور دنیا دلش میخواد من بترسم ازش؟ من می‌خوام تو خونه‌م بمیرم. جایی که دلم میخواد باشم. نه جایی که یکی دیگه میخواد مجبورم کنه.

میبرم میذارمشون شیراز و خودم برمی‌گردم. من اینجا زندگی میکنم. من خونه‌مو ول نمی‌کنم.

سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 18:41
مفرد سُعَدا

1680

مفرد سُعَدا

دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 17:54
مفرد سُعَدا

1679

مفرد سُعَدا

چندبار خواستم کامنت تایید کنم، نشده. اینجا ترقه بازیه. بیشتر فشار روانی وجود داره تا شرایط محیطی و واقعی. اگر تو محیط و آدمای پیرامون حرف زده نشه در مورد اخبار، یا حرفای همه یکسو و همراه باشه، قطعا شرایط آرامش بخش تر خواهد بود

الان مهمترین چیز همراهی و یکپارچگیه

هر موضوعی که باعث اختلاف و تشدد آرا هست رو باید گذاشت کنار فعلا

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:36
مفرد سُعَدا

1678

مفرد سُعَدا

اوضاع تهران از اونی که توی اخبار بنظر میرسه آرومتره. من دیروز عصر رسیدم. با مترو اومدم خونه. چیز غیرعادی ای حس نکردم. حتی دستفروشای مترو هم بودن، هر چند کمتر.

دیشب اطراف ما خبرهایی بود، تقریبا محله‌های سه جهت از چهار جهت جغرافیایی همسایه ما اتفاقاتی افتاد. مامان اینا بیدار شده بودن، ولی من معمولا راحت از خواب بیدار نمیشم بخصوص با سفر فشرده و خستگی زیادی که این چند روز پشت سر گذاشته بودم. الآنم که مترو ام و دارم میرم سر کار.

بازم میگم

چیزی که توی خبرها هست، سهمگین‌‌تر از اینی که در واقعیت میبینیم داره روایت میشه

بلاگفا خیلی وقتا سخت و بد باز میشه. یا میاد بالا اما نصفه لود میشه و نمیشه نوشت چیزی. ولی زندگی جریان داره و مهم‌ترین چیز باور داشتن همین موضوعه

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:31
مفرد سُعَدا

1677

مفرد سُعَدا

گویا اینترنت بعضی‌ جاها قطع شده. ماشین برا تهران سخت گیر میاد. گمونم فردا صبح بتونم برگردم. اگه اتوبوس دربستی ای که گرفتن نگه سرویس تهران نمی‌برم. فس شدیم جون کار کردن نداریم. دم اونایی که دارن ادامه میدن گرم...

جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 12:1
مفرد سُعَدا

1676

مفرد سُعَدا

پشت خونه مون رو زدن

کمتر از ۲۰۰ متر فاصله س

و من ماموریتم و تهران نیستم

جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 6:49
مفرد سُعَدا

1675

مفرد سُعَدا

میبینی دنیا رو!

خانمه زنگ زده میگه فلان شعبه (همون که به من گفتن مجردی نمیشه بری) کمبود استاد داره، حلقه بنداز دستت، برو اونجا درس بده

به همین راحتی

همونی شد که اول گفتم: هر قانون و تبصره من درآوردی ای ، وقتی به ضررشون باشه، همینجوری آبکی نقض میشه

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 19:25
مفرد سُعَدا

1674

مفرد سُعَدا

میگه شما حکمتون صادر شده، دیگه رسماً می‌تونید هر اقدامی که صلاح می‌دونید انجام بدید. از سه‌شنبه تا جمعه هم نمایشگاه داریم تشریف بیارید که اونجا یه سری رایزنی اگه امکانش بود با بازدید کننده‌های حقوقی داشته باشید

من خستم

دلم می‌خواد جمجمو باز کنم مغزمو در بیارم بزارم توی یه تنگ بعد بذارمش توی یه جای تاریک که عین یه ترکیب پروبیوتیک، تخمیر بشه و جا بیفته. بعد از یک هفته‌ام یادش نباشه چی بوده و کی بوده

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:59
مفرد سُعَدا

1672

مفرد سُعَدا

چارتا کافی‌میکس، ۲۰ تومنه. امکان داره امکان داره از شما خواهش کنم ازم ۴تا دونه بخرید؟

امروز تمایلم به درندگی نزدیکای ۸۹ درصده

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 8:35
مفرد سُعَدا

1671

مفرد سُعَدا

انقدر ناراحت شدم که رفتم مقاله مشترکی که داشتیم رو از رزومه م حذف کردم. با وجودی که سایتیشن هم خورده و شرایطش مناسبه. نمی‌خوام اسم همچین آدم آشغالی تو رزومه‌م باشه. از روز اول دانشگاه از این بی‌همه‌چیز بدم میومد. فکر نمی‌کردم این همه جانماز آب کشیدن اینطوری دم خروسش بیرون بزنه...

بیچاره اون بدبختی که این همه زحمت کشید رو پایان‌نامه‌ش

نتونستم جلو خودمو بگیرم و بهش پیام دادم که مقاله رو ببینه...

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 8:24
مفرد سُعَدا

1670

مفرد سُعَدا

آدم بیشرف، بیشرفه. آدم دزد، دزده!

مردک دنبال ثبت مقاله دیگران به اسم خودشه، ایمیل میده که چرا اسم من تو مقاله نیست، حالا دیشب که داشتم رزومه رو به روز میکردم دیدم بی‌ سر و صدا پایان نامه همکلاسیمو که مقاله مشترکمون بود، مقاله ژورنالی کرده.

اگه به دوستم بگم سکته می‌کنه؛ بدبختی اینجاست که توی ایران خراب شده اگه این دزدی علمی رو پیگیری کنی، رسماً خودتو محروم می‌کنی از دکتری خوندن یا هیئت علمی شدن. چون حضرات همه شون از اهالی همین کثافت کاریان

یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 7:39
مفرد سُعَدا

1669

مفرد سُعَدا

من اسبم اگه امشب قبل از ۱۰ نخوابم. دارم میمیرم از کمبود خواب. فرسوده شدم این مدت. نمی‌کشه مغزم

شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:24
مفرد سُعَدا

1668

مفرد سُعَدا

خیلی وقت بود یه موضوعی توی ذهنم بود اما در موردش ننوشته بودم. این دو سه روز بخشی از زمان مترو و اتوبوس سواریم رو بهش اختصاص دادم. و چند دقیقه پیش کلیاتی که درباره ش پیدا شد رو برای استادی که توی یکی از دانشگاه‌های هلند در این مورد کار می‌کنه فرستادم. شایدم جواب نده، یا اصلا علاقه‌ای نشون نده، ولی همیشه برای من موضوع جذابی بوده که بفهمم جناب سهروردی و آقای اگزوپری چه ربطی به هم دارن که انقدر توی ذهن من به همدیگه شبیه هستن، و البته، این انطباق احتمالی، چه مسیری برای روش زندگی یک آدم شهرنشین ترسیم می‌کنه...

جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 15:8
مفرد سُعَدا

1666

مفرد سُعَدا

مرز دیوانگی اینجاست ...

خیلی وقت پیش دیدمش؛ الان چون به شدت فضاشو حس میکنم دلم خواست

نمره من؟ ۸.۸ از ۱۰

SYNECDOCHE NEW YORK

چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:7
مفرد سُعَدا

1665

مفرد سُعَدا

داشتم ماجرای جلسه دوشنبه رو تعریف می‌کردم، با خنده پرسید: بعد تو این جلسه رو همین تیپی رفته بودی؟ جواب دادم: تو مگه تو دوازده سال گذشته منو جور دیگه‌ای دیدی؟ گفت: نه! ولی حیفی؛ تو اگه یکم با کلاس بودی الان اینجا نبودی.

شاید راست بگه؛ ولی من از همرنگ جماعت نشدن راضی‌ام. درسته که از دنیا سهم کم و ناچیزی گرفتم، ولی خوشحالم که نقاب ندارم. به هر حال، هر مسیری که برم، سختی و رنج متناسب با خودشم باید بکشم...

چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:22
مفرد سُعَدا

1664

مفرد سُعَدا

دوست دکتری خوانده از ینگه دنیا بازگشته، یه کتاب معرفی کرد که بخونم برای مصاحبه. از سر کنجکاوی همیشگی، شروع کردم نسخه فارسی‌ای که خریدم رو با نسخه اصلی انگلیسی مقایسه کردن؛ و چه عجیب که نسخه‌ی فارسی لغات قلنبه سلمله سخت فهمش، بیشتر از نسخه اصلیه!

الله اکبر که تازه این مثلا بهترین ترجمه‌ی بازار ایرانه!!!

چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 16:3
مفرد سُعَدا

1663

مفرد سُعَدا

یکی از کثافت‌ترین روزهای اخیر بود امروز.

اون صبح، بعدش جلسه که هم طول کشید هم نذاشتن حرف اصلی مطرح بشه، اسنپ و ترافیک و دیر رسیدن به کلاس، کتاب خریدن و اون مردکه عوضی کلاهبردار، الانم که این.

تازه تلفن آقای دکترم یادم رفت که مصاحبه رو به روی خودش نیاورد

روز کثافتی بود

دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 17:52
مفرد سُعَدا

1662

مفرد سُعَدا

پیشگویی بلد نیستم ولی به طرز عجیبی گاهی آینده رو بو میکشم. شایدم آدمان که با ناخوداگاهشون بهم نشون میدن چند صباح دیگه قراره چیکار در حقم کنن!

ادامه مطلب . . .
شنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:37
مفرد سُعَدا

1661

مفرد سُعَدا

تقصیر من نیست که بویایی و چشایی بهتری از بقیه دارم

جمعه ۹ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:13
مفرد سُعَدا

1660

مفرد سُعَدا

«روزها» از مرحوم طه حسین کتاب ارزشمند و آموزنده‌ای بود، اتوبیوگرافی پر از ریزداده که تو زندگی عادی کمتر فرصت تجربه‌کردنشون پیش میاد. و الان خیلی راضی‌ام که «فرار از مدرسه» رو شروع کردم، قدردان جناب مستطاب، عبدالحسین زرین‌کوب هم هستم.

پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:1
مفرد سُعَدا

1659

مفرد سُعَدا

باورم نمیشه فردا ۵شنبه ست و میتونم هیچ‌جا نرم، با کسی در مورد کار حرف نزنم، نگران زمان و عصبی از حرفایی که آدما میزنن نباشم.

من کشش این همه اینور اونور رفتن و معاشرت با آدمای جدید و رنگارنگ رو ندارم

امروز که بعد از جلسه صبح خیلی رک به مدیرکل گفتم دلم میخواد از این مسئولیت کناره‌گیری کنم

حرفای دیگه هم زدم

ولی خب اونم گناهی نداره، جاهای دولتی همینطوری فشلن. وقتی بلد کار باشی بهت بها نمیدن؛ فقط وقتی از خودشون باشی تحویلت میگیرن و کاراتو جلوجلو راه میندازن!

چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 22:11
مفرد سُعَدا

1658

مفرد سُعَدا

یکی دیگه جلسه فیکس کرده من زودتر رسیدم باید مچل باشم تا فلانی کی برسه

اگه کاره‌ای باشم ی از مهم‌ترین چیزایی که برای ارزیابی افراد در نظر می‌گیرم وقت شناس بودنه

چهارشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 9:18
مفرد سُعَدا

1657

مفرد سُعَدا

چرا کشور دوست و برادر، جمهوری سوسیالیستی چین، باید تولیدات آشغالشو بفرسته کردستان عراق تا فروشنده‌های مترو برن اسپیکر و ریش تراش و اسکاچ رو از بانه مستقیم بیارن که ۵۰ درصد ارزون‌تر از بازار و ۳۰ درصد ارزان‌تر است سایر همکاران مترو، به ما بندازن؟

این وسط کی خره؟ کی کی رو خر فرض کرده؟

سه شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 15:22
مفرد سُعَدا

1656

مفرد سُعَدا

ضربان قلبم چند دقیقه ست که رفته بالای ۱۰۰ و پایین نمیاد. حس میکنم بدنم گُر گرفته. اگه ریه‌هام خروجی شبیه آبشش ماهی داشت، الان احتمالاً ازش بخار بیرون میزد.

من الان میتونم از شدت خشم و ناامیدی توامان هم گریه کنم هم فریاد بزنم. البته هر دوش درونم در جریانه. نیاز دارم از همین حالا تا شب، از همین جا تا خونه، پیاده برم و خودخوری کنم. تهشم از شدت پا درد و خستگی بمیرم!

ادامه مطلب . . .
یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 10:2
مفرد سُعَدا

1655

مفرد سُعَدا

بعضیا حتی ارزش اینو ندارن که بهشون بگی چقدر حقیرن ...

ادامه مطلب . . .
یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:17
مفرد سُعَدا

1654

مفرد سُعَدا

استراتژی سرچ رو بالاخره تونستم تکمیل کنم و برای نویسنده همکار مقاله بفرستم. حالا تا جواب بده ممکنه دوشنبه بشه، به هر حال روزای تعطیلی هفته ست و از طرفی درگیر کارای پایان ترم هم خواهد بود. امیدوارم بتویم قبل از شهریور مقاله اول رو تموم کنیم.

کار کردن به معنی خسته نبودن نیست. بخصوص وقتی کار علمی-پژوهشی باشه که خستگیش هم قابل تحمله. اما خب امیدوارم بقیه چیزا جوری پیش بره که این موضوع رو تحت تاثیر قرار نده

شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 11:39
مفرد سُعَدا

1653

مفرد سُعَدا

از این مهمونیای رسمی و اداری ادایی بدم میاد. من اهل این فیلما نیستم. اینجا جای آدمای از ما بهترون و سیره، نه ما که از سیر بودن فقط بوش نصیبمون میشه.

ادامه مطلب . . .
پنجشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 20:55