آبگوشت بُزباش

یه ریز نم بارون کثیف زد ولی امروز گلوی من بیشتر از روزای قبل درد می‌کنه.

بعد یارو به اصلاح هیئت علمی شریف گفته خودروها باید کاتالیزور نصب کنن!

خب بی شرف ماشین یورو۲ با بنزین نهایتاً یورو ۳، کاتالیزور دقیقا براش چیکار میتونه بکنه؟! اونم بر فرض اینکه نگید تحریمه و اصلا مجانی روی همه ماشینا نصب کنید :/

نمی‌دونم چرا وقتی طرف میخواد خودشو مشتاق به مکالمه نشون بده، میاد میگه حس میکنم یه جوری ای حالت ناخوشه. یکبار هم توضیح میدی، باز چند وقت بعد با فرض اینکه دفعه قبل حالت بد بوده و بهش نگفتی، میاد از بهتر یا بدتر بودنت می‌پرسه!

هر کسی یه مدله؛ من اگه حالم هم بد باشه، باید ولش کنم تا آروم بگیرم، نه اینکه مغزمو مثل مزرعه ی قبل از کشت، با گاوآهن شخم بزنم :/

استاد گفت tell us about your background

گفتم I am an architect who dropped out of the university in PhD stage and start getting ready to gain IELTS certificate and apply

با تعجب گفت really? You left the university? Why?

گفتم that was not a good choice and I am good with this decision

کش نیومد حرفمون، ولی بعد از سه روز هنوز کشش تو مغز من داره کشیده میشه و میترسم از دردی که موقع در رفتنش باید بکشم ...

بهش میگم دوچرخه بگیر برای رفت و آمدت، میگه سرده

میگم بابا من دانش آموز بودم توی منفی ده درجه دوچرخه ای میرفتم مدرسه

میگه باید امتحان کنم شاید خوشم اومد

خب کرکره اینستاگرام رو که چند روزه تا نصفه یا حتی بیشتر کشیدم پایین، ولی حتی لینکدین رفتن هم دیگه بهمم می‌ریزه انقد که همه از کاراشون و پروژه ها و طراحی ها پست میذارن

از همه هم بدتر پستای مربوط به اپلای و فاند

یعنی میشه همه اینا تموم بشه زودتر؟

دیگه نمی‌کشه روحم

چرا امروز انقدر جمعه شده

یادم افتاد که وقتی از دانشگاه انصراف داده بودم، یکی از دوستام رفته بود برام آگهی ترحیم چاپ کرده بود و نصب کرده بود توی تابلوهای اعلانات دانشکده ها

چقدر خندیدیم یادش بخیر

این روزا از نوشتن خسته شدم

حس میکنم همه ش تکرار میشن حرفام با واژه ها و ترکیبای جدید

معاشرته که می‌تونه بجای تکرار، پیش رفتن و تغییر به وجود بیاره

الان از اون وقتاست که تو خودم رفتم و فقط گوش میدم و فکر میکنم

شایدم نمیکنم

اگه فکر نکنم یعنی نیستم؟ یهو ذهنم رفت به جمله دکارت؛ واقعا نقیض فکر میکنم پس هستم، میشه فکر نمیکنم پس نیستم!

صبح تو این دود و ترافیک، منی که نه تند رانندگی میکنم و نه موسیقی بلند تو ماشین گوش میدم، هم پامو گذاشته بودم رو گاز و هم طوری که صدای هیچی دیگه رو نشونم، آهنگ «بعد تو» محسن یگانه رو گذاشته بودم روی ریپلای و سعی میکردم مسیرم طولانی کنم تا دیرتر برسم

هرچند نمی‌دونم مقصد واقعی کجاست و قراره کجا برم و کی برسم ...

میتونم این حرفا رو تا چند ساعت ادامه بدم

ولی دوست ندارم مثل قدیما خودمو بنویسم

کی بود آخرین باری که بجای نوشتن، حرف زدم

خودمم نمی‌دونم

پ.ن. این ترانه رو اولین بار توی اسنپ وقتی داشتیم میرفتیم مراسم ختم پویان شنیدم و همیشه وقتی می‌شنومش جلوی چشمم تصویر خیابونا و آسمون اون روز همت میاد

یه روزی از خواب پا می‌شیم

و می‌بینیم

دیگه نفس نمی‌کشیم

چقدر خوبه که به من چه، وگرنه نمیشه که 🤷🏽‍♂️

من از ۱۳۸۵ وبلاگ نویسی کردم

این کلاها سرم نمیره

ولی شما اگه تازه کاری مواظب کلاه بردارا و مزاحما باشید ...

گاهی از خودم میترسم

گاهی به خودم حس ترحم دارم

گاهی از دست خودم عصبانی میشم

گاهی هم به خودم حق میدم

همه همینن؛ البته به جز اونایی که خیال میکنن مرکز عالمن

تو خونه ما همه خوابیدن و منم خوابالو ام اما ...

ادامه مطلب . . .

مرده شور آدمیزاد ببرن که لنگ چار کلوم گفتن و شنیدنه ...

کنده شدن خیلی عجیبه

هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی بیاد که برم دانشگاه و احساس غربت کنم

ولی امروز این اتفاق افتاد

اولا که به زحمت و کلک تونستم برم داخل

بعدشم که به طرز عجیبی همه جا شلوغ بود و بعداً متوجه شدم که گویا در کلاسا قفله و کلید رو میدن به اساتید، واسه همین بچه ها جایی ندارن برن

حتی وقت نشد برم بوفه علوم ساندویچ محبوبمو بخورم

سررسید میلادی هم گیرم نیومد

کاغذ چکنویس هم شده کیلویی ۴۷ تومن :/

تازه به درد طراحی هم نمیخوره

ببینم بعدا جایی مدل کاغذایی که قدیم میگرفتم پیدا میکنم یا نه

همینا دیگه

برم که کلاس اسپیکینگم الان شروع میشه ...

هویت خیلی مهمه؛

اولین چیزی که به یه آدم میتونه استقلال روحی بده، هویت داشتنه ... توانایی اینکه در مقابل سوال خودت رو معرفی کن، بتونه از زمان حال، نه گذشته ی ناموجود یا آینده ی نیومده، حرف بزنه!

یکساعت تمام تایپ کردم. خیلی وقت بود اینطوری انگیزه برای نوشتن نداشتم. این بار دلم تکون خورد و نوشتم. ولی خب. ترجیح میدادم یکی جلوم باشه و باهاش حرف بزنم، فکر میکنم داره یادم میره فکرامو چطور به زبون بیارم ...

دوست ما هم رفت دبی نمایشگاه و ما نرفتیم باهاش. سفر لازم داشتما، ولی فکر کردم هزینه ش معادل دو سه تا اپلیکیشن فی اضافه میشه

چند وقت پیش گفته بودم از بین دوستای نزدیکم فقط ۲ ۳ نفر هنوز ایرانن، عجیب اینکه جدیدا هم با کسایی برخورد دارم به دلایل مختلف که ایران نیستن!

جالب اینکه اصلا دنبالش نیستم، برعکس از خدامه یکی دو تا رفیق جدید پیدا کنم که گاهی ببینمشون و همه ش برای برقراری ارتباط نیاز به این گوشی و اینترنت هندلی نداشته باشم

یه سالنامه ۲۰۲۳ نیاز دارم، ایران که هنوز پیدا نکردم، آمازون هم ۲۵ دلاره نمی ارزه بگم برام بیارن

برای دی اکتیو کردن اینستا باید از نسخه وبش وارد تنظیمات شد که فعلا باز نمیشه؛ دفعه قبل ۲۵۳ هفته اینستاگرام نداشتم، الآنم ترجیح میدم حداقل تا بعد آزمون بازم نداشته باشمش.

از اون وبلاگ ۱۲ ساله م که عزیز تر نیست؛ فعلا باید رها بشه تا تکلیفم روشن بشه و ادامه پیدا کنه!

نه قبول دارم آزموده را آزمودن خطاست، نه میپذیرم که بیشتر از یکبار، به کسی فرصت جبران بدم.

این زندگی منه: خطای اول اخطار، خطای دوم اخراج

همین

یهو یادم افتاد بچه که بودم چقدر از آهنگ تیتراژ برنامه گزارش هفتگی میترسیدم! اینجا بشنوید

یارو عضو هیئت علمی دانشکده طب سنتی هست. مجری برنامه سوال خونده که طرف بعد از تصادف سمت چپ بدنش حالت خواب رفتگی داره و کاراییش کم شده، جواب داده 3 روز روزی 3 بار جوشونده عناب و آویشن بخور :/

وای بر من اگه تن ابوعلی سینا تو گور نرفته باشه رو ویبره!

هر وقت حرفش میشد، میگفتم «یادم نمیاد تو عمرم کسی رو بلاک کرده باشم»

از این به بعد باید بگم «تو عمرم فقط یکی رو بلاک کردم»

این رفیق ما پیام داده میگه خانم دکتر احوالتو می‌پرسید عکسای تلگرامت هم نشونش دادم پسندیده. قرار بذار آشنا بشید

اسم و رسم خودش و خاندانش پیشکش؛ من آخه برم چی بگم به دختری که کل دار و ندار زندگیم دو متر از خونه شون هم نمیشه :/

گیر دادم به IDK you yet از Alexander 23 و گمونم بیش از یک ساعت باشه که دارم تک آهنگ گوشش میدم و تایپ میکنم ...

پسره دانشجو پزشکی با یکی از همکلاسیاش دوست بوده، بعد رفته به دختره گفته فلانی رو هم دوست دارم. با دوتاشون قرار گذاشته، بهشون گفته من هوس باز نیستم، می‌خوام با جفتتون ازدواج کنم که وقتی کوک و گل میزنم و حالم خرابه، تنها نباشید!

واقعا یه آدم چقدر باید شأن خودشو کم کنه که حتی حاضر باشه پای میزی با این پیشنهاد بشینه؟!

من که پسرم خجالت کشیدم

از الان به این فکر میکنم که کاش میخوابیدم و پسفردا صبح بیدار میشدم. یه جوری که کلا از نتیجه مسابقه فوتبال و سر و صدای کسایی که دنبال می‌کنن راحت و بی خبر باشم و آرامشم از طرف هیچ سمت و سوی شاد یا خشمگین مورد مخاطره واقع نشه

باید دل سپرد .. بی دلیل انگ..

ولی به کی ...

راستش با وجود همه شرایط پیدا و پنهان شخصی و اجتماعی، حس میکنم آزمون خوبی خواهم داد و میزنم تو گوش ۷ ... ان شا الله

هوا توی بزرگراه صدر بوی آزبست میده

حتی با ماسک n95

سلام به سرطان ♋

منتظرم

که یکی یه چیزی بگه و با حرفش فکرم از این بن بست پرت بشه جای دیگه

ولی کی

خدا رو شکر نیست هیشکی :/

نمیشه گفت ...