آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

958

مفرد سُعَدا

چند روزی هست بیشتر از قبل یاد شوهر خاله مرحوم می‌افتم؛ بیماریش با همچین علایمی شروع شد و بعد کاشف به عمل اومد که یه چیز نادره و تقریباً یک سال بعد، دقیقا ماه رمضون سالی که من کنکوری بودم، به رحمت خدا رفت.

دیگه امروز بعد از حدود یک ماه دست و پنجه نرم کردن با این مهمون ناخونده نوبت دکتر گرفتم برا هفته آینده.

البته که میدونم مشکل من جدی نیست

ولی خب

کلافه شدم و باید یطوری زودتر رفع بشه

سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 15:46
مفرد سُعَدا

957

مفرد سُعَدا

بشنوید

قطعا بخاطر متن و ملودی خوبش دیگه ...

When it's not always raining there'll be days like this
When there's no one complaining there'll be days like this
When everything falls into place like the flick of a switch
Well my mama told me there'll be days like this

When you don't need to worry there'll be days like this
When no one's in a hurry there'll be days like this
When you don't get betrayed by that old Judas kiss
Oh my mama told me there'll be days like this

When you don't need an answer there'll be days like this
When you don't meet a chancer there'll be days like this
When all the parts of the puzzle start to look like they fit it
Then I must remember there'll be days like this

There'll be days like this

When everyone is up front and they're not playing tricks
When you don't have no freeloaders out to get their kicks
When it's nobody's business the way that you want to live
I just have to remember there'll be days like this

When no one steps on my dreams there'll be days like this
When people understand what I mean there'll be days like this
When you ring out the changes of how everything is
Well my mama told me there'll be days like this

Oh my mama told me
There'll be days like this
Oh my mama told me
There'll be days like this
Oh my mama told me
There'll be days like this
Oh my mama told me

دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:48
مفرد سُعَدا

956

مفرد سُعَدا

زندگی اونقدر ارزشمند هست که تو اوج سختیا هم ارزش جنگیدن با خود داره، هم ارزش نجنگیدن با دیگران.

نمیدونم چرا جمله‌ی بالا به ذهنم اومد؛ ولی خیلی وقته دلم میخواد حرفای پایین رو یه جایی ثبت کنم:

من خیلی تصور خسته بودن داشتم.

[زیاد شد؛ بردم ادامه مطلب. رمز هم نداره]

ادامه مطلب . . .
شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 10:13
مفرد سُعَدا

955

مفرد سُعَدا

با قیمتایی که من دیدم، امیدوارم حتی با 2 میلیون بشه کیبوردم رو تعمیر کرد ...

دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...

بعدنوشت: گفت بعیده درست بشه ولی سعیمو میکنم. شد که چه بهتر، اما اگه نشد باید دوباره بخرم خودشو

شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:28
مفرد سُعَدا

954

مفرد سُعَدا

خوابم میاد، ولی یه فکر مبهم مثل مگس داره وز وز میکنه تو مغزم و بهم میگه تو دوست نداری بخوابی، تو نمیخوای بخوابی، تو نباید چشماتو ببندی ...

پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 1:33
مفرد سُعَدا

953

مفرد سُعَدا

خب

فاز اول پروژه تایید شد

برداشت حضوری فاز دو هم انجام شد و منتظرم دیتاهایی که لازمه داشته باشم برام ارسال بشه تا روی دیتیلش کار کنم

بدون کیبورد سخته حقیقتاً چون کیبورد خود لپتاپ NUM lk مستقل نداره و بخاطر نیاز به تایپ command نمیشه هی با fn کار کرد

و رو مخ ترین قطعه داستان اونجاست که وقتی با ابزار خوب و با کیفیت کار کنی، level down شدن کار رو سخت می‌کنه ...

چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 23:6
مفرد سُعَدا

952

مفرد سُعَدا

بسیار هم زیبا

کیبورد عزیز دلم بخاطر سهل انگاری خودم سوخت

رفتم قیمت مشابهش رو چک کردم و دیدم بین 4 تا 6 فاکینگ میلیون تومنه!

توی کشور زیبامون هم که نمایندگی مجاز یا تعمیرگاه مجاز مایکروسافت پیدا نمیشه؛ یه آدرس گیر آوردم میدون ولیعصر که فردا یا شنبه ببرم ببینم میشه درستش کرد یا چی ...

خیلی حالمو گرفت... هم این اتفاق و هم این قیمتا که عمری بود سراغشون نرفته بودم... از این میسوزم که همیشه میگفتم ماوس و کیبورد من که عمریه، مرگ نداره... ولی خودم کشتمش...

#جانکاه

چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 17:37
مفرد سُعَدا

949

مفرد سُعَدا

گوشی من همیشه خاموشه و فقط از طریق تماسا و پیامای اینترنتی در دسترسم؛ ولی خب وقتایی که از خونه بیرونم، لاجرم به دیتا نیاز دارم و فلایت مد رو آف میکنم.

القصه این چند روز دیدم یکی از همکلاسیان سابق هر روز زنگ زده، دست آخر امروز تلگرام پیام داد که کجایی چرا جواب نمیدی!

منِ خوش خیال بی عقل هم دوزاریم نیفتاد که بابا، طرف سال تا سال پیداش نمیشه، الان لابد خبریه که انقد پیگیره.

تلفن زدم بهش

میگه ببین انقلاب میری یه کتاب برا من بخری؟ بعدشم که فهمید خودم دارم میگه برام پستش کن کتابتو لازمش دارم! میگم بابا عکس میفرستم ازش، میگه نه اصل کتابو بفرست.

حالا من چی بگم؟

خلاصه که آره ...

شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 11:27
مفرد سُعَدا

948

مفرد سُعَدا

این سکه دو رو داره:

یه روزی ممکنه هر جا که میری، یکی بیاد تو ذهنت و ناخوداگاه لبخند میزنی

یه روزی هم ممکنه هر جا که میری، همون آدم بیاد تو ذهنت و ناخوداگاه تو خودت فرو بری

اینجاست که باید ابروتو بالا بندازی، سرتو یه لحظه به پهلو خم و راست کنی و شونه هاتو تکون بدی ...

و به زندگی کردن ادامه بدی

حتی بد هم نیست لبخند بزنی ...

فقط چون نمیخواستم برچسب جدید بزنم، از #یادم_بمونه استفاده کردم؛ وگرنه محتوای این پست چیزی نیست که یادم بره ...

جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:42
مفرد سُعَدا

947

مفرد سُعَدا

الان وقتشه که از فعل زمان گذشته استفاده کنم ...

یه رمز بود قدیما؛ کسایی که داشتن یادشون نمیاد، یا اصلا نداشتن، آدرس بذارن و بگن که بهشون بدم

ادامه مطلب . . .
جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 7:40
مفرد سُعَدا

946

مفرد سُعَدا

دل آرام بودن نعمت بزرگیه؛ امیدوارم هیچ دلی، دست کم بیموقع، ناآروم نشه...

جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 6:56
مفرد سُعَدا

945

مفرد سُعَدا

لازمه برم قدم بزنم ...

یه گوشه بشینم و فکر کنم ...

و قبل از اینکه سرخی غروب آسمون رو بگیره، برگردم ...

ولی دلم کوه و طبیعت خالص میخواد واقعا ...

پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 18:14
مفرد سُعَدا

944

مفرد سُعَدا

انقدر فیلم خوبی بود که با صدای ضربه زدن به مُغار توی ثانیه های اولش منو خوابوند و با صدای موسیقی پر جنب و جوش تیتراژ آخرش منو بیدار کرد.

توی خواب هم دقیقاً همون جا و حالتی بودم که واقعاً بودم ...

پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 16:35
مفرد سُعَدا

943

مفرد سُعَدا

شرایط تقریبی ای که به ذهنم رسید رو برای ChatGPT نوشتم و با دو نسخه متفاوت خواستم جواب بده ...

ببینم چی میشه ...

ادامه مطلب . . .
پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 13:15
مفرد سُعَدا

942

مفرد سُعَدا

به پارتنر اسپیکینگ گفتم تا دوشنبه کلاس نداشته باشیم، قبول کرد. واقعا نیاز داشتم چند روز تو خودم باشم حرف نزنم. فقط کاش یکشنبه کلاس نداشتم، این چند روز یه سفری چیزی میرفتم ...

پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 12:46
مفرد سُعَدا

941

مفرد سُعَدا

اگه کسی از سبک فیلم "The Grand Budapest Hotel" خوشش میاد، حتما از این فیلم هم خوشش میاد


حتی فکر کردن به دندون درد هم ترسناکه برام ...

سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 17:11
مفرد سُعَدا

940

مفرد سُعَدا

همینطوریش خسته م، همینطوریش از آبریزش بینی و عطسه کلافه م، همینطوریش از آنتی هیستامین خوابالودم، و همینطوریش روز شب میکنم و شب روز ...

سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 13:16
مفرد سُعَدا

938

مفرد سُعَدا

[متن و تصویری که در مورد پارک ماشین وسط خیابون بود به ادامه مطلب منتقل شد]

ادامه مطلب . . .
دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 22:8
مفرد سُعَدا

937

مفرد سُعَدا

یکی دیگه از بچه ها هم ویزاش صادر شد و بلیتشو برا ۹ شهریور اوکی کرد ...

خوشحال بود و می‌خندید

کاش همیشه خوشحال باشه و بخنده ...

ادامه مطلب . . .
یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 21:7
مفرد سُعَدا

936

مفرد سُعَدا

من از مراقب بودن خسته شدم!

مراقب باش که آب هدر نره (کار خوبیه اما وقتی دیگران مراقب نیستن دیوونه میشم)

مراقب باش کاغذ زیاد مصرف نکنی و جوهر پرینتر رو زیاد خرج نکنی که به محیط زیست آسیب میزنه (عکسای جزوه ی 50 صفحه ای رو حذف میکنم که پرینتش 20 صفحه کمتر کاغذ و کلی کمتر جوهر و برق مصرف کنه، بعد اشتباهی پرینت میگیرن)

مراقب باش با حرفات دیگران رو نرنجونی (حرف بزنی آدم بده داستانی، حرف نزنی فکر میکنن هالو گیر آوردن و حتی بخاطر سکوتت محکوم میشی)

من به همه این مراقب بودنا ایمان دارم، اما از مراقب نبودن دیگران خسته شدم

من دلم میخواد برم تو کوه زندگی کنم

میخوام مراقب هیچی و هیشکی جز خودم نباشم

خسته م

یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 10:55
مفرد سُعَدا

934

مفرد سُعَدا

کافیه به این فکر کنم که فردا ۶ صبح از خواب بیدار میشم و میرم دنبال زندگیم، اونوقت تا خود ۶ صبح باید دنبال ذهن خالی برای خوابیدن بگردم!

دیوونم؟ بله، در جریانم!

یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 5:24
مفرد سُعَدا

933

مفرد سُعَدا

چیزی که چند دقیقه پیش نوشتم رو خیلی دوست دارم، ولی خب ...

دلم میخواد فردا یکم بخندم؛ نه از این خنده ها که همیشه دارم و همه فکر میکنن نشونه الکی خوش بودنه، از اونایی که واقعین و نشونه خود خوش بودن ...

یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 1:39
مفرد سُعَدا

932

مفرد سُعَدا

رنگا رو میبینم اما احساس میکنم کوررنگ شدم ...

#بماند...

شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 23:8
مفرد سُعَدا

929

مفرد سُعَدا

پیام داده که "تو حاضر نشدی با من باشی، رفتم با یکی هم اسم تو؛ دوستمم داره ولی مث تو نیست!" :/

الان من چیکار کنم مثلاً؛ بدبخت بودی که منو پسندیدی، بدبخت تری که بخاطر شباهت اسمی، یکی دیگه رو آوردی تو زندگیت!
تازه اون پسره دیگه احتمالاً جزو لیست بدبخت تریناست که با یه همچین دلیل مسخره ای تونسته وارد رابطه با تو بشه؛ بدبخت تر تر هم هست که خودش نمیدونه چی شده ...

دنیا فیلمه یا زندگی من فیلم؟! مهم نیست کدومش، به این چرت و پرتا هم نیاز ندارم؛ کاش قسمتای خوب داستانش پررنگ تر بشه ...

ادامه مطلب . . .
جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 11:38
مفرد سُعَدا

927

مفرد سُعَدا

دوستم پیام داده میگه فلانی تلفن زده بهم برای جمعه دعوتم کرده مهمونی خداحافظی، گویا ویزاش صادر شده. بعد داره از من مشورت میگیره برای اینکه چی هدیه ببره و اینا. بهش گفتم: اگه من کارم اوکی شد، هیچ هدیه ای نمیخوام، فقط به دوستام میگم اگه براتون زحمتی نبود، واسم با دستخط خودتون چند خط بنویسید. اینطوری کلی یادگاری خیلی خوب دارم که هم حمل و نقلشون تقریباً بی دردسر هست، هم مرورش پر از حس نامتناهیِ خوشایند ...

البته بازم میگم: اگه کارم درست بشه ...

چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 19:18
مفرد سُعَدا

926

مفرد سُعَدا

یه اجرا بود تئاترشهر دیدم هنوز جا خالی داره بلیت گرفتم عصر برم؛ دیگه همه دنیا میدونن من رو اسم شازده کوچولو دست و پامو گم میکنم ...

#جای_خالی

​​​

چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 15:28
مفرد سُعَدا

925

مفرد سُعَدا

تصادفا یه مستند در مورد اسرای جنگی دیدم و این به ذهنم رسید که من از بس پیرم، به وضوح یادم هر چند وقت یه بار میاد زمانی که ایران و عراق تبادل اسیر میکردن و شهر و خیابون پر از خبر در مورد پسر فلانی و داماد بهمانی میشد که تازه برگشته و مردم میرفتم خونه هاشون چشم روشنی ...

چه دورانی بود اون سالا ...

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 22:54
مفرد سُعَدا

924

مفرد سُعَدا

اینم از سرگرمی این روزام توی مترو ...

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 16:16
مفرد سُعَدا

923

مفرد سُعَدا

مختصر بخوام بگم: به نظر من این فیلم ارزش دیدن نداره، اما اگه به هر دلیلی علاقه داشتید ببینید، اولا نسخه ای که توی پلتفرمای داخلی هست، حدود 20 دقیقه کوتاه تر از نسخه اصلی هست و بخش مهمی از حرف فیلم رو بریده، و ثانیا قبلش نقد و تحلیل فیلم رو بخونید (من با اسپویل مشکلی ندارم، اما اگه شما مشکل دارید، از اون یادداشتای معرفی فیلم بدون اسپویل شدن داستان رو مطالعه کنید)

#Vivarium

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 12:57
مفرد سُعَدا

922

مفرد سُعَدا

مسخره به نظر میاد اما 31 روز دیگه مرگ و زندگی من مشخص میشه؛ به کسی هم ربطی نداره چرا کل زندگیمو بند یه چیز که برای خیلیا اهمیتش غیرقابل تصور و درکه منوط کردم

دوران دبیرستان، همکلاسیایی داشتم که صرفا بخاطر استعداد و توانایی خودشون تونسته بودن به یه مدرسه مثلا خاص برسن. و تنها راه نجات زندگی فقیرانه خودشون و خانواده شون رو توی راه پیدا کردن به یه رشته آینده دار میدیدن. محمدرضا پدرش کشاورز بود و خودش هم تابستونا توی مزرعه کار میکرد. سال اول کنکورش خراب شد اما سال دوم بالاخره تونست نفت قبول بشه. رو آسمونا بود؛ میگفت هرچی بدبختی کشیدیم دیگه تمومه. حتی نامزد کرد. درساش همیشه خوب بود. اما نوروز 88 و ماشین و جاده ...
درک یه چیزایی برای یه آدمایی سخته
برای منم سخت بود؛ تا اینکه دیدم چطور اتفاق می افته ...

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 12:47
مفرد سُعَدا

921

مفرد سُعَدا

والا من آدم لامذهبی نیستم ولی اینا پدر ما رو درآوردن!

ساعت 10 صبح و 3 بعد از ظهر و 12 شب اذان پخس میکنن برای فیلمبرداری!

لامصبا! صدا بردار مگه ندارید؟ صدا گذاری مگه ندارید؟ میکس و مسترینگ مگه اختراع نشده؟

مگه آدمایی که اینجا زندگی میکنن، آدم نیستن؟؟؟؟

عصبانی ام؟ بله هستم
و همزمان مستند Secrets of the Surface رو تماشا میکنم و به این فکر میکنم که واقعا اگه تو زندگی تحصیلیم یه اشتباه کرده باشم، رها کردن ریاضی بوده ...

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 0:9
مفرد سُعَدا

920

مفرد سُعَدا

امروز بچه ها خاطرات دوران مسئولیت منو تعریف میکردن ، و من هیچ کدوم رو یادم نمیومد!

انگاری آدم وقتی از چیزی دور میشه، از داشتن خاطراتش هم محروم میشه

و این ناخوشاینده ...

ادامه مطلب . . .
جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 20:36
مفرد سُعَدا

919

مفرد سُعَدا

توی این چند سال، از هفتصد و خرده ای کانتکت رسیدم به صد و شونزده، از اینا هم هرچی بالا پایین می‌کنم، یکی نیست اینجور وقتا روش حساب کنم و شماره شو بگیرم ...

آره دیگه

من خود صفرم...

جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 12:53
مفرد سُعَدا

918

مفرد سُعَدا

مهم نیست دیوید گراش چی توی کنگره گفته؛ همه می‌دونیم هرچند کل این کائنات صرفاً برای آدمیزاد آفریده نشده و خیلی موجودات دیگه هم توش هستن، ولی تهش ما تنهای تنهاییم ...

پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 13:59
مفرد سُعَدا

917

مفرد سُعَدا

یاد kokoro افتادم ...

پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:8
مفرد سُعَدا

916

مفرد سُعَدا

دووووش دیدم‌م‌م کِم‌‌ملاااااائک درمی‌ خانه‌زدننننند

گل‌ل‌ل‌ل‌آ‌آ‌آ‌آدم

گل‌ل‌ل‌ل‌ل‌‌ل‌ل‌ل‌‌لِآدم

گلآدم بسرشتند و

به

می‌خااااااانِه‌ه‌ه‌ه‌ ز...د..ند

باشد که آخرین باشد و نباشد...

ادامه مطلب . . .
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:0
مفرد سُعَدا

915

مفرد سُعَدا

طرف داشت از حسش موقع دیدن عظمت آبشار نیاگارا و پرچم افراشته ی آمریکا تعریف می‌کرد، گفتم من واقعا هیچ وقت برام جذاب نبوده که برم نیاگارا رو ببینم، ولی اگه پام برسه ینگه دنیا، دوست دارم از ساحل شرقی یه بطری آب اقیانوس اطلس بردارم و بعد از رانندگی کردن کل جاده US-50، توی اقیانوس آرام خالیش کنم.

چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 11:23
مفرد سُعَدا

914

مفرد سُعَدا

این و ... خلاصه که آره ...

لینک بالا از یوتیوب هست؛ اگه خواستید تماشا کنید و فرانسه بلد نبودید (فقط دو نفر اینجا فرانسه بلدن از بین خواننده های غیرخاموش)، متن و ترجمه انگلیسی و فارسی رو گذاشتم ادامه

ادامه مطلب . . .
دوشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 13:53
مفرد سُعَدا

913

مفرد سُعَدا

چطور در زمان سفر کنیم؟

هزینه صدور مدرک و کارنامه رو توی سایت دانشگاه پرداخت کنیم و سه سال بعد رسید تراکنش رو از طریق ایمیل دریافت کنیم!

تراکنش: ۱ آبان ۳۹۹

دریافت رسید: ۱ مرداد ۴۰۲

یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 17:25
مفرد سُعَدا

911

مفرد سُعَدا

یکی از سخت ترین کارای دنیا هم اینه که تو دل شب بیدار باشی و ندونی وسط این سیاهی، به کجا نگاه کنی ...

مرداد، یکی از ماه‌هایی که دوستش ندارم، کاش خیلی خوش اومده باشه امسال ...

#کلی_حرف_ناگفتنی...

یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 1:28