
1362
مفرد سُعَدایه وقتایی هست که میزان نارضایتیم از هیچی نداشتن و هیچی نبودن و هیچی نشدن، یه خرده کم میشه: زمانی که یه دختر نسبتاً جوون که شاید بر و رویی هم داره، به خیال پیدا کردن یه پسر که روزای سخت رو گذرونده و زندگی رو ساخته و فقط یکی رو لازم داره ببره بذاره بر سر خان نعمت که واسه خودش صفا کنه، دور و برم میچرخه
کم پیش میادا
ولی هر چند وقت اتفاق می افته...