آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1942

مفرد سُعَدا

زمزمه‌ی روز ... رفتن همیشه انگار دارن داد می‌کشن ... آی نمی‌دونی دل آدم رو چه می‌شکونی خودت بهتر از هرکی می‌دونی که بارون پاییز می‌سوزونه دل آدما رو ...

دست خودم نیست

گاهی وقتا از خواب که بیدار می‌شم ناخودآگاه یه ترانه میاد رو زبونم و تا آخر شب که بخوابم دست از سرم برنمی‌داره ...

یکشنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۴ ،ساعت 8:13