1298
مفرد سُعَدانمیتونم بگم هشت کتاب رو حفظ شده بودم از بس خونده بودم، ولی خب خیلی قسمتاشو از بر شده بودم اونقدر که شبا میشستم تو اتاق ته راهرو و باز و باز و باز میخوندم و همزمان رادیو فردا و رادیو آزادی گوش میدادم با اون رادیو ضبط سونیه
یادش بخیر
ولی حالا ذهنم رفته اونجا که میگفت
پدرم وقتی مرد، خواهرم زیبا شد
بعدها پای حرف یه استاد ادبیات بودیم که حرف رسید به اینجا
یادم نیست من پرسیدم یا چی شد که گفت
کاشونیا میگفتن زن باردار، اگه بهش خبر بد بدن، بچه ی تو شکمش خوشگل میشه
حالا این رقیق ما
میگفت تو شناسنامه باباش، جلوی نام پدر نوشتن مرحوم فلانی ...