1042
مفرد سُعَدامادر عزیزتر از جان تلفن زده، میگه جارو زدی؟ میگم نه! میگه پنجرهها چی؟ باز میگم نه!
میپرسه پس چیکار میکنی؟ میگم: کارایی که وقتی هستی نمیذاری؛ جارو و شیشه شوری رو که وقتی هم هستی هی میگی :))

چرا فر خونه ما اندازه کل کابینتای آشپزخونه توش وسیله ست که من مجبور بشم کوکی رو روی گاز درست کنم؟!