1978
مفرد سُعَداسر کلاس یهو فشارم افتاده. جوری که نتونستم سر پا وایسم و یهو نشستم. وسط تصحیح دیکته بودم، نتونستم ادامهش بدم. برگه رو گرفتم سمت صاحبش و گفتم بده خواهرت تصحیح کنه. حالم خوش نیست و یک ساعت دیگه میرسم خونه.
قلمراآنزباننبودكهسرعشقگويدباز ورایحدتقريراستشرحآرزومندی