آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1552

مفرد سُعَدا

ما که همون بچگی هم زیاد کسی بهمون عیدی نمیداد، ولی الان وسط حرفای خواهر و مامانم یاد یه چیزی افتادم که توی جمع گفتن نداره:

یکی از فامیلا اومده بود خونه ما عید دیدنی، داییم هم خونه ما بود با زن و بچه ش. اون فامیل عزیز، توی خونه ما، من و پسر داییم رو کشید کنار که بهمون عیدی بده؛ عدداش یادم نیست، ولی گمونم به من اسکناس ده تومنی داد و به پسر داییم پنجاه تومنی

شنبه ۲ فروردین ۱۴۰۴ ،ساعت 20:13