آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1464

مفرد سُعَدا

از اون فاز داغونام که میخوام ازش در بیام اما در عین حال هی آهنگای حبیب و داریوش تو مغزم پلی میشه! خوبه ترانه های آبکی امروزی تو حافظه م ندارم. من به هیچ تویی کار ندارم، کلا یقه خودمو میگیرم؛ حتی اگه قرار باشه صرفا یه ترانه رو زمزمه کنم و تو حال مزخرفی که افتاده به دلم بمونم ...

از خیلیا گله دارم، ولی ... به قول علی [مصفا] ... "من هیچ وقت هیچی بهش نگفتم؛ اینجوری ام، همیشه هر وقت باید یه کاری بکنم، هیچ کاری نمیکنم"

دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۳ ،ساعت 0:11