آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

888

مفرد سُعَدا

از دست حوله م خسته شده بودم

یه روز صبح که از خواب بیدار شدم و چشمم افتاد بهش گفتم: امروز آخرین روز حوله بودنته!

ازش یه کیپا دوختم

امشب بعد مدت ها یادش افتادم

زیر شیر آب خیسش کردم

گذاشتمش فریزر

و چند دقیقه پیش درآوردمش و همونطوری یخ زده گذاشتمش رو کله کچلم که خنک بشم

دوشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۲ ،ساعت 22:43