آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1914

مفرد سُعَدا

خوابم میاد

خسته م

گرسنه م

و رییس قطار هنوز نیومده جامو عوض کنه؛ با یه مادر و دو دختر توی یه کوپه‌م و حتی نمیتونم پامو از کفش در بیارم نفس بکشم. راه آهن هم دیر رسیدم و وقت نشد نماز بخونم. فعلا اینجوری باید ادامه بدم ...

شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ ،ساعت 20:29