
1909
مفرد سُعَداناراحتم که مامانم تنهاست
شنبه عصر میرم ولایت، دوشنبه عصر برمیگردم
کوتاه و فرسایشی بنظر میاد؛ ۱۲ ساعت رفت، ۳۶ ساعت اونجا، ۱۲ ساعت برگشت
ولی دلم نمیاد بخاطر تنبلی خودم بگیرم بشینم اینجا و پیشش نباشم
قلمراآنزباننبودكهسرعشقگويدباز ورایحدتقريراستشرحآرزومندی