آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1908

مفرد سُعَدا

اونروز رفته بودم دفتر یکی از دوستان. خودش نبود. من نشسته بودم تو دفترش. یهو اومد داخل و مسئول دفترش هم پشت سرش داخل شد. احوال پرسی و اینا. بعدش نشست گفت موهات بهم ریخته ست، یه دست بکش صاف بشه. هرچی فکر کردم یادم نیومد فرق سرم کدوم طرفه! یه نگاهی کردم به دوتاشون و پرسیدم: موهام کدوم وریه؟

باورشون نمیشد یادم نیست، باورشون نمیشد ...

پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۴ ،ساعت 17:8