آبگوشت بُزباش

قلم‌راآن‌زبان‌نبودكه‌سرعشق‌گويدباز  ورای‌حدتقريراست‌شرح‌آرزومندی

مفرد سُعَدا

1514

مفرد سُعَدا

فکر کردم تو دویدن برای رسیدن و رسوندن به موقع امانت هندزفریم افتاده؛ از یه طرف فکر میکردم به برگشتن کل مسیر و گشتن خیابونا و پرسیدن از مغازه دار و دستفروش، از یه طرف قیمت‌ها رو تو ذهنم مرور میکردم که اگه پیدا نشد کی میتونم دوباره یکیشو بخرم که کسی متوجه گم شدنش نشه، از یه طرف هم هی زنگ میزدم دفتر که ببینم اونجا جا مونده یا نه و مدام بوق اشغال میشدم

ولی خیر بود

دفتر جامونده بود. انقدر فاصله رسیدن منو و رسیدن این امانتی به دستم و رسیدن من به صاحبش کم بود که متوجه نشده بودم کجا گذاشتمش

خیالم راحت شد

ولی خب هم خیلی گرسنه م و هم هندزفری ندارم که با فیلم دیدن سرگرم بشم تا به خونه برسم

چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳ ،ساعت 16:26